احسان محمدی فاضل

Ehsan MOHAMMADI FAZEL

۱۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «احسان فاضل» ثبت شده است

مهاجرین ایرانی، عاشق دروغند

احسان محمدی فاضل: دیگر دوبشکم خدا رحمتش را جاری می کند یا در بسته ای در این جهان گذاشته که برداریم حال بعضی دسترسی بهتری دارند یا توانایی بیشتری از آن برداشت می کنند و برای خود و مردم بهینه استفاده می کنند و برخی نه بر خود می خواهد نه دیگری.

حالِ این روزهای ایران اینگونه است، دیگر غیرمستقیم نه بلکه در چشمان زل میزنند و می گویند اگر می خواهید بهتر زندگی کنیدبروید همانجاهایی که بهتر زندگی می کنند. غبطه می خورم به مردمی که حکمرانانشان حتی برای تظاهر، مهاجرین را، مردم خود می خوانند و با آنان همدردی می کنند. مگر عوام از حکومتشان چه می خواهند جز
کمی رفاه عمومی.


مطمئنا حمکرانان آنها هم به از اینان نیستند و بهتر از عوام زندگی می کنند، اختلاس می کنند، حق و ناحق می کنند، بگیر و ببند دارند، مزدور به قلمرو دیگری می فرستند، آنها هم سردارانی دارند... اما این را می فهمند که مگر مردم چقدر عمر می کنند و آرامش و کمی رفاه و جام زهر تداوم حکومتشان را بیشتر می کند.

انگار فروغ هم هم حال ما بوده... پیش رویم چهره تلخ زمستان جوانی
پشت سر، آشوب تابستان عشقی ناگهانی
سینه ام منزلگه اندوه و درد و بد گمانی،
کاش چون پاییز بودم

۰ نظر

صلح با قایق شکسته

احسان محمدی فاضل :در بحث های هیجانی چند روز قبل عزیزی گفت هیچ صلح و رفاهی در سایه حقارت پاینده و مانا نیست...برای صلح باید هزینه داد. با همان هیجان جواب دادم هزینه یکطرفه کم از حقارت نیست، تف سربالاست، این هزینه نیست که ما بدهیم و آقایان حالش را ببرند... ناخودگاه یاد این صدا افتادم: علامتی که هم اکنون می شنوید، اعلام خطر یا وضعیت قرمز است، و معنی و مفهوم آن این است که حمله هوایی انجام خواهد شد. محل کار خود را ترک و به پناهگاه بروید. سه دقیقه آژیر ممتد... این تصویربه همراه پیام و آژیر که ناگهان از تلویزیون لامپی پخش میشد برای ما پایتخت نشینها ترس بود و مردم مرزی وحشت و شاید برای رزمنده ها تلفیق هر دو اما هیچگاه برای متولدین بعد از مرداد سال 1367 معنا و مفهومی عمیقی ندارد.

 

اوج شنیدن هر روزه این این آژیر در زمستان 66 تا بهار67 بود و مفهوم آن دیگر دیوار صوتی یا راکت نبود بلکه تعداد 190 موشک عراقی از نوع اسکاد-بی(با نام الحسین) با وزن تقریبی 4 تا 6 هزار کیلو گرم و ظریب خطای یک کیلومتربود و سهم تهران 139 موشک و الباقی به شهرهای دیگر اصابت کرد و تلفاتی حدود 2هزار ایرانی را به دنبال داشت.

 

فارغ از600 میلیارد دلار هزینه مالی با دلار 7 تا تک تومانی، 800 هزار شهید، 500 هزار جانباز، 40هزار اسیر، 16هزار کشته غیر نظامی و افرادی بی فرزند، بی پدر و بدون خانواده هم بوده.


ای کسانی که سینه چاک جنگ و شهادتید اگر برای شما اینها فقط عدد است بدانید که برای ما الاحساس و المشاهده هم بوده.

تاریخ نشان داده مردمی در سیاست نظامدارانشان دیده نشدند و نگاه ابزاری بهشان شده ودائم درحال انتخاب بد و بدترند، بدون تدبیر و امید ناگهان قایق سوراخ کرده اند و دیگر برای هیچ حاج قاسمی، تره هم خورد نکرده اند. به نظر می رسد دوباره تاریخ در ایران درحال تکرار شدن است، شاید این بار قرار است ابتدا با جنگ اقتصادی به روش بن ماری استخوان هایمان را نرم کنند.

 

دروغ بگویید و قتل عام کنید، خداوند خودی ها را تشخیص میدهد نهایتش چند قطره زهر است که یکی می نوشد.

 

۰ نظر

برای ولنتاینت چی می خری؟!

احسان محمدی فاضل: دیشب که پیاده میرفتم سمت خونه پسرک دستفروشی صدایم کرد و گفت آقا بیا برای ولنتاینت کادو بخر... به سمتش رفتم، با خنده بهش گفتم به ولنتاینم چی بدم که خوشحال بشه ؟ با دقت به اجناس نگاه کرد شکلاتی رو انتخاب کرد، انگار که خودش دلش می خواست آن را به ولنتاینش بدهد. ازش خریدم بازش کردم لب جوی که بوی لجنش آدم را خفه می کرد نشستم. بسته شکلات را که باز می کردم صدای نفس عمیقش که از فاصله بو می کشید شنیدم انگار با تمام وجود بوی آن شکلات را میخواست به مشامش برساند.

بهم نگاه کرد و گفت نمی خوای بدی به عشقت؟

گفتم میخوام ببینم چه مزه ای هستش اگه خوب بود یکی دیگه ازت بخرم ببرم براش ولی به شرطی که خودت هم بیای بخوری که خواستی به مشتری دیگه بفروشی ببینی چه مزه ای داره؟

نصفش کردم یه تیکه بهش دادم، چشمانش عجیب خسته و معصوم بود، دستانش از سرما کبود، سوز سرما گونه هایش را به شکل اگزما درآورده بود. میشد از روش یه رمان ترسناک نوشت اصن خودش فهرست شیندلری بود باسه خودش. وقتی به فرزند خودم فکر می کردم  سینه ام از فشار می خواست کنده بشه. توان جایگزینی اونو با خانواده خودم نداشتم. شبها کجا می خوابه ؟ کی بیدار میشه ؟ کی بهش محبت می کنه ؟ اصن مفهومشو می فهمه ؟...


صداش کردم گفتم تو برای ولنتاینت چی خریدی ؟ چشم تو چشم بهم خیره شده بودیم نمی دونستم می خواست بهم فحش بده یا داشت فکر می کرد!
بهش گفتم تا فردا وقت داری فکر کنی چون فردا ولنتاینه!
گفت شاید از همین بدم خوشمزه بود و فوری نصف شکلات که نخورده بود رو گذاشت تو جیبش
خندیدم گفتم یکی دیگه بهم بده...
دوباره شکلات رو باز کردم گفتم نصفشو من میدم به ولنتانم نصفشو تو بده به ولنتاینت

بهم گفت از این دانشجوایی که داری تحقیق می کنی ؟ ما رو از کار بیکار نکنی
خندم گرفته بود بهش گفتم دانشجو هستم ولی از اینا که مشقاشو یکی دیگه می نویسه...
دوتامون خندیدیم و خداخافظی کردم اومدم

داستان اون کودک کار همچنان ادامه دارد...

۰ نظر

مصاحبه با لورا تایسون مدیر دانشکده کسب وکار هاس

احسان محمدی فاضل: در این مصاحبه درباره ی روند های کاری و آینده کسب و کارها صحبت کردیم. دانشکده کسب وکار هاس واقع در مرکز نوآوری جهانی، با هدف بررسی نیاز به آموزش به وسیله تفکر جدیدی برای اقتصاد جدید ایجاد شده است. فرهنگ والای این موسسه ، سطح تخصص و دانش دانشکده و درک مناسب اهداف مشتریان به برنامه های این دانشکده اجازه داده تا به ایجاد و شکل گیری کسب وکارها کمک کنند و به شرکت ها برای رشد کمک نمایند.برای آشنایی بیشتر با چگونگی مشتری مداری و رفع نیازهای مشتریان این دانشکده با مدیر آن پروفسور لورا تایسون به گفتگو نشستیم.


ادامه مطلب...

۰ نظر

اعتقاد شیطان به انسان

احسان محمدی فاضل: فیلم کنستانتین به نوعی قصه روزمره گی های ما هستش بدون اینکه بهش توجه کنیم. هر لحظه ابیلیسک ها به دور ما در حال ورجه ورجه اند و رقصان از رفتارهای ما قهقه می زنند و کیفورند.

در بخشی از فیلم  آنجلا دادسون در نقش افسر پلیس به  کنستانتین میگه: من به شیطان اعتقاد ندارم.

کنستانتین با آرامش همیشگی در جوابش میگه: باید داشته باشی چون اون به تو اعتقاد داره.

در استخر روزگاری که درش دست و پا می زنیم، چیزهایی می شنویم و می بینیم که  از اعتقاد شیطان به ما در برابر اعتقاد ما به خدا حسودیم میشه. او مصداق تمام عیار بندگی و عهد و پیمان است. شیطان به عهدی که با خدای خود بسته وفادار مانده حتی به ثمن آتش و درد اما برخی از ما  آدمیان به پاداش بهشت و بخشش هم عهدشکنی میکنیم.

شیطانک ها اگر کاری انجام می دهند تمیز و کامل به سرانجام می رسانند. چنان ما را فریب می دهند که ما آن کار را مباح و به نفع خود و دیگران برداشت می کنیم. آنها با هم متحد هستند، به فرمان ها دقیق عمل می کنند، حداکثر تلاش خود را برای رسیدن به هدف انجام می دهند، ابلیس را باور دارند، عملگرا هستند، مشورت می کنند و دشمن خود را چنان به تباهی هدایت می کنند که مسیری دیگری در ذهنش نباشد. نمی دانم چه وعده ای به آنها داده اند که اینگونه مصمم تر از ما مشغولند.

در عجبم که خدا با معجره و کلام پیامبران همین وعده ها را هم به ما داده است اما همچنان دل در ره دیگری می سپاریم به قول خیام نیشابوری که  سوزاندن، مثله کردن و پوست کندن  دوره سلجوقیان تجربه کرد، در دوره جنگ های صلیبی بود ولی شاید ندید اما سرود:

می نوش ندانی ز کجا آمده ای
خوش باش ندانی به کجا خواهی رفت

"می" روزگار را می بینیم و می نوشیم به واجبات و فرعیات موقتی دل می سپاریم ایم اما دوباره فراموش می کنیم این پایان راه نیست و ایستگاه دیگری در راه است...

۰ نظر

بیشعوری بهتره یا بذاری باهات بیشعوری کنن؟!

احسان محمدی فاضل: از صبح خروس خون که نوای خروس جاشو با صدای آلارم  موبایل عوض کرده تا وقتی که  سِت می کنم رو فلایت که  حجم رو تشک ول بدم، با موجودات زیادی هم پیام و  هم کلام  می شم.

از  شاخ های این حوزه  که عمد یا غیرعمد،  علاقه خاصی به فرو بردن طول رفتاریشون به عمق روانم رو دارن  بیشعورا  هستن. وقتی دارن بیشعوری می کنن، شخصا می دونم نه فَرَحی و نه  فَرُخی در استخر منتظرم نیست و مجبورم  موقتا با همان بیشعور لذت ببرم.

این خوبان رو  نه می تونی، بپذیری که و  رهایشان کنی  نه نمیتونی بپذیری که تغییرشان بدی  و  نه میتونی تغییرشان بدی که رهایشان کنی.... از هر زاویه نگاه کنی خطای دید دارن لامصبا...

به هر شکل تنها درخواستی که دارم ازشون اینه که: بیشعور گرامی، می دانم که گاهی  درمان می‌تواند از خود مرض بدتر باشد، لذا  مراقب قطر رفتاریت باش چون می فهمم که داری، پشت یا جلو  با من #بیشعوری می کنی.  فقط  آگاه باش که در همان لحظات از خود بی خود شده لذت با توام.

هرچی این جمله رو بیشتر میخونم حالم بهتره میشه شاید هم سِر میشم از اینکه فکر می کنم بزرگترین اشتباه زندگی  اینه اگر به بقیه کاری نداشته باشیم، بقیه هم به ما کاری نخواهند داشت اما دقیقا هدفشون ما هستیم.

خوندن کتاب بیشعوری جسارت می خواد چون یهو خودمون رو از اون زاویه میببینم که چطور داریم از سبد مزایاش بهرمند میشیم لذا گاهی سوال به ذهنم میرسه که بیشعوری بهتره یا بذاری باهات بیشعوری کنن؟!

۰ نظر

چگونه درآمد ارزی داشته باشیم ؟

چگونه درآمد ارزی داشته باشیم ؟

کسانی که به‌دنبال انجام فعالیت‌های راه دور هستند باید به ظرفیت‌های بازاری که هر کدام از فعالیت‌ها دارد داشته باشند. در اینجا نمی‌خواهم ریز جزییات یک طرح کسب و کار (بیزینس پلن) را بگویم، اما به عنوان مثال طراحی کردن یک بازی یارانه‌ای با چیزی حدود مثلا ۴۰ تا ۵۰ میلیون کاربر در سطح دنیا در قالب یک کنسرسیوم چندکشوری را درنظر بگیرید.

تعدادی از جوانان ایرانی می توانند یک بازی‌ای را طراحی ‌کنند که جنبه‌ی فکری و استراتژیک دارد و اگر این بازی بتواند حدود ۴۰ تا ۵۰ هزار نفر را در سال اول جذب کند که در مارکت بازی های رایانه ای اصلا هدف دور از دسترسی نیست، و هرکدام از این افراد چیزی در حدود نزدیک به یک یورو در سال را هزینه کنند، در واقع در سال اول یک بیزینس حدود ۵۰ هزار یورو درآمد کسب شده است. این درآمد برای یک شرکت تازه تاسیس در اروپا یا کانادا و یا حتی در خیلی جذاب نیست چون نمی تواند نیازهای نیروی انسانی را تامین کند و هزینه های اولیه را هم پوشش دهد.


ادامه مطلب...

۰ نظر

ویژگی های یک کارمند خوب چیست؟

احسان محمدی فاضل: چگونه می توانیم یک کارمند موفق باشیم؟ ویژگی های یک کارمند خوب چیست؟

اگر شما هم به دنبال پیشرفت در مسیر کاری خود هستید و دوست دارید جایگاه شغلی بهتری به دست آورید ما برای شما یک مقاله ی خوب از وب سایت فورچون ترجمه کرده ایم؛ مقاله ای که حاصل یک پژوهش درباره ی ویژگی های یک کارمند نمونه است. امیدواریم شما هم جزء کسانی باشید که به سرعت مسیر پیشرفت شغلی را طی می کنند.

۰ نظر

فادر و پسرش، من و روح القدوس یهویی...

احسان محمدی فاضل: زنگ کلیسا ناگهان به صدا درآمد.کشیش جوانی با چهره معصوم ولی رنگ رو رفته کنار درب کلیسا ایستاده بود و من رهگذر،
لبخند زد من هم پاسخ لبخنش را دادم و آنحا بود که شاید دیواری کوتاه تر از من پیدا نکرد و مرا به دعا دعوت کرد.
گفتم: مسلمانم فادر...

قدمی به طرفم برداشت و دستش را روی شانه ام گذاشت دستش انرژی و آرامش خاصی دشت، بوی عطر شبیه عود و آهن میداد صورتش از سرمای زیر صفر اروپا سرخ شده بود به صورتم خیره شد و گفت پسرم دعا کردن برای خوبی و برای خدا ربطی به دین ندارد. اگر دوست داری بیا داخل برای به زبان خود دعا بخوان... به نقل مولانا: دیدم رخ ترسا را با ما چو گل اشکفته / هم خلوت و هم بی‌گه در دیر صفا رفته
۰ نظر

افکار منفی را کنترل کنید، قبل از آنکه آنها شما را کنترل کنند

احسان محمدی فاضل: حتما تا به حال شنیده اید وقتی  اتفاقی روی می دهد، افرادی داد می زنند:" وای باز هم همانطور که فکر می¬کردم..."! همین! فقط همین یک جمله کافی است تا قطار افکار منفی شروع به حرکت کند. این افراد بدون اینکه بدانند، درب های افکار منفی را برای خود باز می کنند. مطمئنا هیچ کس از چنین شرایطی خوشحال نمی شود. تنها یک اتفاق کوچک کافی است تا  چنین افکار منفی در ذهن ما ایجاد شود. هیچ کس در چنین لحظاتی فکر نمی کند شرایط می-توانست از این بدتر هم باشد و به کار دیگری مشغول شود و یا برای رفع آن مشکل پیش آمده تلاشی کند. برخی به سرعت شروع به اوقات تلخی و یا حتی فحاشی میکنند. اما چگونه می توانیم در دل شرایط سخت و استرس¬زا، مثبت فکر کنیم.

۰ نظر