احسان محمدی فاضل: با صاحبان استارتاپ هایی که مواجه می شوم که شکست خورده اند اما ادعا می کنند توانایی، مهارت، امکانات ما از خیلی ها بهتر است پس چرا شکست خوردیم؟ و این واقیت را در زندگی روزمه هم می بینم که افراد کم استعدادتر از ما موفق تر هستند. همه ما باید باور کنیم گاهی نیاز است که بشکل راهبردی عقب نشینی کنیم اما برخی با لجبازی خاصی، رنج و مشقت ادامه راه را به توقف کسب و کار ترجیح می دهند. کمال طلب های افراطی به دنبال نتیجه حداکثری هستند و این صفت آنها را به سمت تله های متعددی می کشاند. اینان با اینکه به مسیر بینهایت اعتقاد دارند اما نمی خواهند مشکلات و توانایی های خود را در مواجه با آن بپذیرند و اینجاست که کلید شکست زده می شود.
در هر فرهنگ و محیطی که زندگی می کنیم باید بپذیریم که راز موفقیت در همین پستی و بلندی ها است و کسانی که آمادگی رویارویی با این چالش ها دارند باید زمان و انرژی مدیریت شده و یادگیری مهارت فردی و سازمانی را در اولویت کار خود قرار دهند.
به تفکر افرادی که بر این باورند که "پاداش هنگفت نصیب برندها می شود چون بازار عاشق برندهاست و برای برنده شدن باید کار حداکثری کرد" احترام می گذارم اما نسل جدید تمایل دارند کارهای خود را به گونهای سادهتر انجام دهند به طور مثال علاقمند به استفاده کلمات تکراری در متون هستند، در سخنرانی کلمات کمتری را بیشتر تکرار کنند. 70 سال پیش، جورج کینگزلی زیف، استاد زبانشناسی دانشگاه هاروارد با اصل کمترین کوشش، بیان کرد که در شرایطی که میتوان برای بیان یک مفهوم از یک واژه استفاده کرد، به کارگیری واژگان متعدد برای بیان آن مفهوم در یک مقاله بیمعنی است. هرچند یکسال پس از ثبت قانون زیف در سن 48 سالگی احتمالا دق کرد و مُرد اما بزرگوار همیشه موفقیت را بین مسیر طولانی دشواری و رسیدن به تعالی می دانست.
به نظر میرسد با سرعت لحظه ای تکنولوژی و تولید و انتقال دیتا که امروزه صورت می گیرد زیف از آن دنیا با نگاه عاقل اندر سفیه به ما لبخند می زند.